در این کتاب به دو ابزاری که دیکتاتورها از آن برای ادامه حیاتشان استفاده میکنند صحبت میشود، «شخصیت و ترس». دیکتاتوری که دیگران را از خودش بترساند و یا وادار به تحسین کردن او کند، مدت زمان بیشتری میتواند خون دیگران را بمکد.
دیکوتر معتقد است که در قرن بیستم که دیکتاتورهای زیادی زندگی میکردند، صدها میلیون از مردم در حالی که در حال تبدیل به بردگانی کامل بودند، برای دیکتاتورها هورا میکشیدند و تعظیمشانن میکردند. آنها با وعده و خشونت دیگران را اسیر خود میکردند و در نهایت زندگی آنها را تباه میکردند. او مینویسد که در نهایت «شخصیت» است که اهمیت داشت و در دراز مدت بیشترین کاربرد را برایشان داشت.
در این کتاب میخوانیم که در حکومتهای دیکتاتوری، «وفاداری به اشخاص» حتی از وفاداری به دین نیز مهمتر بوده است. دیکتاتورها دروغگویان قهاری بودند اما به خود نیز دروغهای بسیاری میگفتند و تحت تاثیر غرور و سوظن، انسانهای بسیاری را قربانی ذهن بیمار خود کردند.