ما از بدنمان آگاهیم. من با گشودن چشم هایم جهان را می بینم و در حین انجام دادن این کار حرکت پلکم را احساس می کنم. احساس میکنم پاهایم روی هم می افتند و دستم بالا می رود؛ احساس خستگی و تشنگی میکنم؛ احساس سرما میکنم؛ احساس میکنم دندانهایم به هم می خورند؛ پشتم میخارد. نحوه رابطه ما با بدنمان، از جمله نحوهایی که آن را ادراک می کنیم، کنترل می کنیم و به نحو انفعالی به آنچه برای آن رخ می دهد واکنش نشان می دهیم، متفاوت با نحوه ارتباط ما با دیگر اشیاست. و فیلسوفان به بدن آگاهی، به رغم پرمایگی اش، توجه نسبتاً اندکی مبذول داشته اند؛ در این میان البته پدیدارشناسان به نحو درخور توجهی استثنا هستند. با این حال، عصب روان شناسان و روان پزشکان، از رهگذر انواع گسترده ای از اختلال ها به پدیدار شناسی چند وجهی بدن آگاهی پرداخته اند.
مفهوم بدن آگاهی محل تلاقی بحث های فلسفی درباره خود، عمل و مکان است.
این مدخل بر دو پرسش مهم تمرکز خواهد کرد: (۱) بدن آگاهی ما چه تفاوتی با آگاهی از دیگر اشیا دارد؟ (۲) عمل و باز نمودهای ذهنی بدن چه نقش هایی در بدن آگاهی دارند؟