ميخواستم راه يابم به هستي پر از سكوت، تنهايي ژرف و حصارهاي بلند پيرامونش، ميخواستم دريابم از چشمهايي كه هرگز نگاه نميكنند، كلماتي كه ادا نميشوند و لبخندي كه ديده نميشود. اما نميدانستم چگونه، نميخواستم خطاي آن كس كه عشق به پروانه او را وادار به خروج زود هنگام از پيله ميكند و نابودي او را رقم ميزند تكرار كنم.