تا به امروز ما در هوای این اعتقاد راسخ یونایان باستان به قدرت عقل زیسته ایم و دم زده ایم،ما قویاً باور داریم که همه جا فقط باید به عقل تکیه کنیم و اعتماد ورزیم.بدون این تکیه گاه ،پیشرفتی در کار نخواهد بود.عقل به ما امکان کار با انواع اقسام تبیین ها را می دهد تا جایی که منطبق بر قوانین منطق باشند. در حقیقت به ویژه در زمانه فرض بر این است که هرچیزی در زیر این آسمان،بالقوه یا در دراز مدت،قابل تبیین و قابل کنترل به وسیله تکنولوژی است تا بدان حد که عقل تجربه و فهم لازم را تحصیل کرده باشد.با این همه –و این مربوط به جان کلام کتابی که پیش رو داریم-تبیین ها عقلانی هم نومیدانه کارشان به شکست می کشد حتی زمانی که منطقاًدرست اند.به نظر فلاسفه یونان باستان،تکیه بر عقل تنها ضد آن را طرد نمی کند،یعنی امورغیرعقلانی را،و این حقیقتی است که تبیین ناپذیری تراژدی انسان گواهی می دهد برخلاف فلسفه عقل محور یونانی،ادبیات یونانیان باستان این نکته را بارها و بارها اثبات می کند؛شاید،روشن ترین نمونه شخصیت آنتی گونه باشد.او نمایان گر ستیز حل و فصل ناپذیرقوانین عقل و احساسات است.