در كتاب مدرسه ي يادگيرنده مي خوانيم كه: با وجود تمام تغييرات سيستم آموزشي در همه جاي دنيا، كماكان چرخه معيوب موفقيت براي موفق ها در مدارس باز توليد مي شود و دانش آموزان پيشاپيش خود را در زندگي آينده شان برنده يا بازنده مي دانند. چگونه مي توان جلوي تكرار اين چرخه را گرفت و آن را بهينه كرد؟ چگونه مدارس در مواجهه با مشكلات ريز و درشت، از الگوي مدير همه فن حريف و راه حل هاي فوري فوتي عبور كنند و با نگاه سيستمي و كار تيمي، سير واقع بينانه تعريف كنند تا به چشم انداز و اهدافشان نزديكتر شوند؟