لندن 1946.بیوهی 85 ساله ی زیکموند فروید در خواست یک زن روزنامه نگار آمریکایی را برای نگارش و انتشار زندگی نامه اش رد می کند.ولی نامه هایی که دوستانه بین آنها رد و بدل می شود،بانوی سالخورده را به گذشته های دور می برد. او از نوجوانی اش در وین،ازدواجش با یک پزشک نابغه و شیفته ی تحقیق،نیز زندگی در بطن وقایع و تحولات سیاسی و اجتماعی آن روز سخن می گوید.او بیش از نیم قرن زیستن در سایهی یک مرد مشهور را مرور می کند.اما آیا در خدمت یک نابغه بودن ارزش آن را داشته که تمام عمرش را صرف آن کند؟آیا این تنها مطلوب او در زندگی اش بوده است؟…