فروید، «ناخوشایندی های فرهنگ» را در اوایل سالهای ۱۹۳۰، در مقام یکی از واپسین آثار خود و مجمل گونه ای از نظریاتش، چه در زمینه اصلی کارش یعنی روانکاوی و چه به مثابه بیان جهان بینی تیره و بدبینانه اش، نوشت. این اثر، سویه های پیشگویانه ی فراوانی دارد. کمتر از یک دهه پس از نگارش این کتاب ، در گرفتن جنگ جهانی دوم، گویی گوانی بود بر این حکم فروید که انسان به هیچ رو واجد شرایط رئوف و نرم خو نیست. فروید در این رساله که در حکم فلسنه اجتماعی اوست ، می کوشتن بر پایه
دستاوردهایش در روانکاوی و مطالعه حيات جنسی بشر روایتی از چگونگی تكوین و بالش فرهنگ و تمدن به دست دهد
روایت او ناظر است به سازوکار سرکوبگرانه ای که در بطن فرآیند رشد فرهنگ، دست اندرکار سرکوفتن و واپس راندن غرایز بشر است. دست یافتن به چکاد فرهنگ و تمدن، به قیمت سرکوب و مهار سرسختانه امیال غریزی بشر و.در نظر لاجرم ناخوشایند ساختن او تمام میشود در نظر فروید ، تاریخ انسان ، تاریخ سرکوب اوست.
وی با جست وجو در صور اصلی تجلی فرهنگ، یعنی دین و اخلاق و تا اندازه ای هنر، می کوشد شیوه ها و اشکال بروز این ماهیت سرکوبگرانه را پیدا کند.