اگر فردي به درستي نقشهايش را ارائه كرد حالش خوب است و حال خوب رضايتمندي از نقش فردي و اجتماعي است. زيرا اين نقشها هستند كه پويايي موثر بودن و انگيزه ميدهند. در تئوري نقشها مسئله زماني آغاز مي شود كه فرد از نقشهاي خود راضي نيست و عدم رضايت فرد از عملكردهاي نقشي يعني بيماري از منظر دراماتراپي سلامتي يعني داشتن قدرت تغيير نقش و براي داشتن اين قدرت تغيير نقش آگاهي از تئوري نقشها بسيار موثر است.