روبرتو آساجيولي نخستين مفاهيم روانتركيبگري را در سال 1910 در رساله دكتراي خود مطرح نمود و در همين رساله به برشماري (به زعم او) «كاستيهاي» ديدگاه فرويد پرداخت. وي معتقد بود كه رويكرد كاهشگرايانه نظريه فرويد، عدم توجه به قلمروي معنوي وجود انسان و غريزهگرايي مفرط، از محدوديتهاي برجسته روانتحليلگري به شمار ميروند