ویل دورانت را با اثر معروفش، « تاریخ تمدن» میشناسیم. او در این کتاب به مهمترین سوالی که انسان پرسیده است و جوابهای بینهایتی هم گرفته است، پرداخته است. زندگی و معنای آن چیست؟ کتابی که جرقه تالیف آن، آمدن مردی شیکپوش و بدون نیازهای عادی پیش دورانت، و بیان اینکه قصد خودکشی دارد.
پس از این واقعه، دورانت نامهای فلسی با طنینی شاعرانه به صدها نفر نوشت و از آنها خواست معنای زندگی را برای او بگویند و اینکه خودشان در زندگیشان چگونه هدف و رضایتمندی را یافتند. طبیعتا هر شخص بنا بر تجربیات و ادراکش جوابی به این سوال دارد. جوابهایی گاها تند و گاها پر از شادی و افرادی نیز که زندگی را با تمام خوب و بدیهایش پذیرفتهاند و طرز تفکرشان، خوب و بد وقایع را مشخص میکند. مهاتما گاندی و جورج برنارد شاو از جمله کسانی بودند که دورانت برایشان نامه نوشت.
در بخشی از کتاب میخوانیم:«رشد و گسترش معرفت، که برای آن این همه آرمانگرا و اصلاحطلب دست به دعا میشدند، به سرخوردگیای ختم شد که روح نسل ما را تقریباً درهم شکسته است.»