کتابی که در برابر خواننده گرامی است، جز رهاوردی از گلگشت در بیشه های اندیشه و درنگی دیرباز بر «رؤیا، حماسه، اسطوره» نیست؛ بر سه قلمرو از تاریکترین، ناشناخته ترین و پرچندوچون ترین قلمروها در دانش و فرهنگ آدمی، از این روی، آنچه در این کتاب خواهید خواند، مگر درنگها و اندیشه هایی در این سه قلمرو، مگر دیدگاه ها و انگاره هایی در آن سه نمی تواند بود. از آن است که این کتاب هرگز نمی تواند واپسین سخن در آن سه شمرده آید؛ و گمان برده شود که بدان، راز رؤیا، حماسه و اسطوره به یکبارگی گشوده و بازنموده آمده است.
شاید هرگز نتوان، در زمینه هایی از این دست، سخن واپسین را گفت؛ و راز آنها را به یکبارگی گشود و باز نمود. زیرا هر آنچه به انسان و درون و راز وی باز می گردد، آنچنان بغرنج و پیچ در پیچ و برخوردار از سویها و رویهای گوناگون است که هیچگاه نمی توان با ژرفترین و گسترده ترین کاوشها نیز بر آن بود که همه آنچه می باید شناخت و دانست، دانسته و شناخته شده است.
در پژوهشهایی که در انسان و جهان رازآمیز و ماز انگیزی که نهان و نهاد اوست انجام می پذیرد، به ناچار، شیوه پسندیده و پذیرفته جز آن نمی تواند بود که بر پایه دبستانی، دیدگاهی، سامانی اندیشه ای به پژوهش دست یازند. بدین سان است که می توان پرتویی بر تاریکیها افکند؛ و نهفته ای را از پرده بدر کشید و آشکار ساخت. یافته های دانشورانه در چنین پژوهشهایی یافته هایی است که در آن دبستان، دیدگاه، یا سامان اندیشه ای که پژوهنده در کاوشهای خویش از آن پیروی کرده است، به درستی بگنجد؛ و با بنیادها و نهادهای آن سازگار افتد و راست آید. در «رؤیا، حماسه، اسطوره»،نیز تلاش آن بوده است که درنگ و کاوشی از این گونه، در آن سه قلمرو به انجام برسد؛ و از دیدگاهی، این سد شناخته و شناسانیده آید.