ارتباط روان درمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت و درمان شناختی رفتاری

دسته بندی :مقالات تخصصی 30 دی 1399 دید درون 527

از اینکه  ISTDPرا در سراسر دنیا برای عموم مردم و روان شناسان بالینی دسترس پذیر کرده اید می خواهم از شما تشکر کنم. می خواستم بپرسم رابطه ISTDP و CBT را چگونه درک می کنید. در ظاهر، CBT با روانشناسی ایگو کاملآ سازگار است، بویژه عملکرد های سازگار. آنطور که متوجه شدم،ISTDP شناخت های ناسازگار را به عنوان دفاع بررسی می کند این برای من جالبه.با این وجود ،نظریه شناختی بک کاملآ درباره طرحواره ها، شناخت های ناآشکار، باورهای بنیادی است که توسط محرک های محیطی برانگیخته می شود، آنگاه به عنوان فرضیات میانی، گرایش ها و افکار خود آیند ارائه می شود.

بنابراین سوال من این است : باورهای بنیادی و یا باورهای بنیادی ناآشکار درباره خود، جهان، دیگران یا آینده، چگونه دفاع ها هستند؟ کدام نخست می آید؟ طرحواره ها سپس عواطف،یا برعکس؟ بطور صریح،کارکردن با باورها یا معنا ساختن، با تلاش های ما برای ساختن زندگی معنا دار مرتبط است.در ISTDP باورها در چه جایگاهی قرار دارند؟ از یکی از دوستان استرالیایی برای طرح این سوال متشکرم.

اگرچه CBT و ISTDP از نظرتشخیص علل آسیب شناسی متفاوت هستند،اما آنها درمورد تکنیک شباهت های بسیار دارند. آلن کالپین مقاله فوق العاده ای درباره ادغام تکنیک های درمان شناختی  در ISTDP نوشته است.

رابطه علت و معلولی:  در ISTD دریافته ایم که ایجاد رابطه باعث احساسات ناهشیار می شود که مبتنی بر روابط گذشته است و اضطراب را برمی انگیزد. برای دوری از اضطراب و احساسات بیمار دفاع هایی را بکار می برد که در روابط گذشته اش موثر بوده. از دید روانشناسی ایگو این دفاع ها  شکل سالم کنار آمدن با محیط درک می شوند. تراژدی این است که آنچه که زندگی بیمار را در گذشته نجات داده امروز سبب فروپاشی آن است. برخی از دفاع های بیمار با یکدیگر رابطه بیمار گون تشکیل می دهند که به عنوان مقاومت انتقالی (یا طرحواره  درCBT) شناخته می شوند.در اینجا بیمار احساس هایی به شما دارد که اضطراب را برمی انگیزاند. آنگاه بیمار نوعی ارتباط تشکیل می دهد که در آن مجبور همانند کودک زندگی کند. این شکل ارتباطی ناهشیارش است که از طریق کنار آمدن با محیط ارتباطی اولیه ایجاد می شود. دراوایل ایجاد این رابطه او افکار وتعابیر بسیاری دارد که با ارتباط همخوان است. ما به طور کلی با افکار، احساسات، و رفتارهای ارتباطی به عنوان انتقال برخورد می کنیم و به او کمک می کنیم تا با احساساتی که این مجموعه از او دور می کند مواجه شود .

در CBT باور بر این است که اضطراب توسط شناخت هشیار یا نا آشکار در محیط ایجاد می شود، . اگرچه،شکل های اولیه CBT به بیماران کمک می کند تا افکار و بی منطقی بودن آنها را ببینند. اما شکل های بعدی CBT به انتقال ،مدل ناهشیار ارتبط بیمار با شما توجه داشتند.درCBT، انتقال طرحواره نامیده می شود.جفری یانگ و دیگران به بیماران کمک می کنند تا الگوهای ناهشیار ارتباطی و الگوهای تفکر وابسته را تشخیص دهند. همچون تحلیل انتقال، آنها به بیماران کمک می کنند تا به الگوهای ارتباطی که سبب مشکلات در زندگی شان شده تامل کنند. آنها تکنیک های فوق العاده ای برای کمک به بیماران به منظور دیدن طرحواره هایشان(انتقال) دارند و همچنین سود/ زیان طرحواره که در ISTDP هم بسیارمفید است. ISTDP از این نظر متقاوت است که انتقال (طرحواره) را دفاعی در برابر احساسات ناهشیار نسبت به درمانگر می دانیم. بنابراین در ISTDP، بعد از کار با طرحواره، قدم دیگری برمی داریم و کمک می کنیم تا بیمار با احساسات و تجربه ای که طرحواره (انتقال) دورشان کرده رو برو شود.

اضطراب و دفاع ها

علیتISTDP : روابط احساسات ناهشیار و اضطراب و دفاع ها را راه اندازی می کنند.

علیت CBT: محیط شناخت های نا آشکار، باورها، وطرحواره هایی راه می اندازد که اضطراب و احساسات را موجب می شود.

علوم اعصاب علت و معلولی که از طریق روان کاوی و ISTDP پیشنهاد شده را تقویت کرده است :تهدید افکار ناهشیار (داماسیو،پنکسپ) هیجانات را برمی انگیزند(داماسیو)که اضطراب (لی دوکس) و دفاع هایی را ایجاد می کند(فروید). به همین دلیل بارلو می گوید درمانگرانCBT نیاز به تغییر ایده اشان درباره علت و معلول به منظور ادغام یافته های عصب شناسی دارند.  به همین دلیل موج سوم CBT هیجان ،شناخت ناآشکار،و طرحواره های بسیار زیادی به الگویش وارد کرده است. اکنون  مهم که افراد غیر CBT  بدانند که CBT از تکرار شکل اولیه اش بسیار متفاوت شده است.

اگرچه تیوری علت و معلولی متفاوت به نظر می رسند با این حال اشتراکات جالب توجهی باهم دارند.کمک به بیماران در دیدن اینکه افکار ناسازگار می توانند اضطراب را راه اندازی کنند می تواند یک مداخله موثر قلمداد شود. چرا؟

ما دریافته ایم که احساسات ناهشیار، اضطراب ناهشیار را بر می انگیزند و دفاع های ناهشیار موجب مشکلات و علائم فعلی می شوند. با این حال، برخی دفاع ها مثل فرافکنی و شناخت های ناسازگار می توانند اضطراب را تداوم بخشند. بیماری که از فوت عمویش غمگین است. غم، مضطربش می کند و تلاش می کند با نشخوار فکری حواسش را از غم پرت کند.اما نشخوار فکری،اضطراب بیشتری را برمی انگیزاند. روان درمانگر شناختی به درستی  نشخوار را بررسی می کند، که اضطراب بیمار را کاهش می دهد. درمانگر ISTDPچنین کاری را انجام می دهد. سپس برسوگ نهفته متمرکز می شود،می داند اگر بیمار با سوگ اش مواجه شود اضطراب او بیشتر کاهش می یابد و دفاعش دیگر ضرورتی نخواهد داشت.

از این دیدگاه،ISTDP احساسی را در بیمار می بیند که با درمیان گذاشتن آن مضطرب می شود ودفاعی مانند شناخت های ناسازگار به کار می گیرد.CBT محیطی را که شناخت های ناسازگار ایجاد می کند را می بیند.

ISTDP: احساسات اضطراب را برمی انگیزند که باعث دفاع ها می شود که می تواند اضطراب را تداوم بخشند.

CBT: شناخت های ناسازگار (دفاع ها) اضطراب را تداوم می بخشند.

بنابراین از نظر من، در پایان زنجیره علت و معلولی،علیت در درمان شناختی کاملا صحیح است. تاثیرCBT درباره شناخت های ناسازگار(دفاع ها) یک قدم اساسی  است.ISTDP مورد دیگری اضافه می کند: مواجه با احساسات نهفته که دفاع ها آنها را مانع شده اند.

بیایید نگاهی کنیم به شباهت های دیگر بین ISTDP و CBT . درISTDP ما از تکنیک های شناختی برای شناسایی و روشن سازی دفاع،بازسازی فرافکنی و و دیگر دفاع های واپس رونده استفاده می کنیم. ما کار شناختی با بیماران شکننده را ارتقاء می دهیم افرادی که دسترسی کافی به جداسازی عاطفه ندارند.

نه تنها تکنیک های معینی بطورمشترک داریم بلکه استراتژی های مداخلاتی یکسان هم داریم.

بیایید ISTDP را به اصطلاحاتCBT  ترجمه کنیم:

ISTDP: درمان مواجه سازی همراه با جلوگیری از پاسخ (بررسی احساسات در حالی که دفاع ها را مسدود می کنیم)

دفاع ها : فرایندهای حافظه ناآشکار، شناخت ها و رفتارهای ناسازگار.

فرافکنی : فرضیات یا باوره های خود آیند ناکارآمد

مقاومت انتقالی: طرح واره

فشار در جهت احساس : بررسی باورهای ناکارآمد، طرح واره و رفتارها، مواجه با احساس

روشن کردن بهای دفاع : بررسی رابطه بین شناخت ها و رفتارها،تحلیل سود/زیان

چالش با دفاع ها: درخواست از بیمار برای تغییر افکار یا رفتارها، جلوگیری از پاسخ .

تکرار ارتباط بین گذشته و حال و مثلث تعارض  و مثلث تعارض : تحلیل رفتار

شکل درجه دار: مواجه تدریجی

همانطور که می بینید هر دو مدل اشتراکات بسیاری دارند. تکنیک های CBT می تواند بسیار مفید باشند و شناخت آنها برای همه کاربردی  است. در عین حال،ISTDP می تواند تاکید بر احساسات ناهشیار، روش های جدید کارکردن با مقاومت،روش های جدید سنجش و کار با اضطراب، روش های جدید گوش دادن به مواد ناهشیار،و روش های جدید کار با ناهشیار را به CBT اضافه کند.

و حالا سوال بعدی شما!

چگونه باورهای بنیادی می توانند دفاع ها باشند؟ فرض کنیم خانمی از شوهر بدرفتارش عصبانی باشد. در درمان او متوجه عصبانیتش می شود،و سپس مضطرب می شود و  می گوید،فقط بی ارزشم، لایق سیلی بودم. در اینجا، افکار و باور او عملکرد دفاعی دارد. او عصبانیت معطوف به شوهرش را به  خود برگردانده. این فقط یک باور نیست این فکر یک کارکرد دارد: عصبانیت را به سمت خود برگرداندن. جایی که درمان شناختی به محتوا افکار توجه می کند(بی منظقی بودنش). ISTDP به کارکرد آنها توجه می کند (از خود دور کردن احساسات). کارکرد : آیا این فکر توانایی اش را درمواجه و احساس خشمش تقویت می کند، یا این افکار جلوی تجربه احساس می گیرند ؟

بدیهی است که، باورها همیشه کارکرد دفاعی ندارند.فرض کنید بیماری از شوهرش عصبانی است و می گوید دین او خشم را محکوم می کند.حالا او برای جلوگیری از تجربه خشم از افکار مذهبی کمک می گیرد. فرد دیگرممکن است در مورد مذهبش در ارتباط با  هستی شناسی فردیت صحبت کند.این می تواند یک بحث روشنفکرانه درمورد معنی واقعی انسان بودن  باشد. مسله فی نفسه این است که این باور نیست بلکه یک دفاع است. حتی اگر باور هم باشد در خدمت دفاع استفاده شده است. و همانطور که هر روز در مقالات می خوانیم هر فکر یا باوری می تواند به منظور دفاع سو استفاده شود.

تا زمانی که  با100 % بیمارانمان  100%  دفعات موفق نشویم . چیزهای زیادی برای یادگیری داریم .رابطه بین  ISTDPو CBT و دیگر رویکرد ها چیست؟ امیدوارم ارتباطی بین گشودگی و یادگیری از یکدیگرباشد.همه ما با بیماران و مسائل شبیه هم سروکارداریم. به رغم ادعاهای بزرگ،بطور قطع هیچ مدل درمانی هنوز موثرتر از سایر مدل های درمانی در طیف بیماران نبوده .بنابراین ما در جایگاهی نیستیم که نظریه مورد علاقه مان را آرمانی و دیگران را بی ارزش کنیم. این ها بازی های کودکان است نه کار علمی بزرگسالان. بنابراین به یادگیری از دیگران ادامه دهید و به شواهد موجود در نوارهای ویدئویی مان نگاه کنیم. بیایید با نظریه ها ومتفکران دیگر ارتباط برقرارکنیم.

جان فردریکسون

ترجمه ای از مجموعه دید درون

منبع

https://istdpinstitute.com/2016/cbt-and-istdp-how-are-they-related/

مطالب مرتبطی که شاید برای شما جذاب باشد:

قوانین ارسال دیدگاه در سایت

  • چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  • چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لینک کوتاه:
0