دو راهب بودایی
دو راهب بودایی در حال پیاده روی بودند.
وقتی به جریان تند آب رودخانه رسیدند با دختری مواجه شدند که برای عبور از عرض رودخانه منتظر و امیدوار رسیدن کمک بود.
راهب اولی بدون درنگ دختر را بلند و” از رودخانه عبور کرد. راهب دوم نیز از #رودخانه گذشت و به اولی پیوست. آنها به پیاده روی خود ادامه دادند. بعد از دو ساعت، راهب دوم که دیگر نمی توانست #تحمل کند گفت: «تو میدانی که ما راهبان بودایی اجازه نداریم به زنان دست بزنیم؛ چرا چنین کاری کردی؟»
راهب اول پاسخ داد : «دوست عزیز آن دختر را بگذار پایین من دوساعت پیش او را پایین گذاشتم.»”
آغاز بی پایان (هنر مفهومی) به کوشش و ترجمه ی علیرضا امیر حاجبی
قوانین ارسال دیدگاه در سایت