آنقدر گریه کردیم تا خوابیدیم!

دسته بندی :یاددداشت ها 9 اسفند 1399 دید درون 547

تصورمان از تروما این است که حتما باید دچار سوء استفاده یا مورد بی‌توجهی شدید قرار گرفته باشیم!


غافل از اینکه هر کدام از ما به نوعی تروما را تجربه کرده‌ايم.

ما دیده و شنیده نشده‌ایم.مرزهایمان رعایت نشده است.


در حالیکه غرق از هیجانات شدید بودیم، گیج و مبهوت، دریغ از ذره‌ای هدایت که چگونه از پسِ آن برآییم.

مجبور شدیم خودمان به دادِ خودمان برسیم. حواسمان را از عواطف شدیدمان پرت کردیم.
آنقدر گریه کردیم تا خوابیدیم.
با خودمان فکرها که نکردیم، شاید من پسرِ بدی هستم که انقدر عصبانی ام.
شاید من دختر خوبی نیستم که کسی نیست مرا تسکین دهد.
شاید من زیادی حساسم.

آری، اینگونه بود که ایگو ی ما آرام آرام ساخته شد.
حالا پُر هستیم از شرم، از احساسِ دوست داشتنی نبودن.
مُدام این جمله را می گوییم: “شاید من دارم بیش از حد واکنش نشان می‌دهم!”
بی‌خبریم از احساساتی که در پسِ این واکنش‌ها نهفته است.

نمی‌گویم که رفتارهایمان را توجیه کنیم اما باید پشت این رفتارها را بررسی کنیم.

معمولا ما انسان‌ها زمانی واکنش نشان می‌دهیم که دیده نشده‌ایم، شنیده نشده‌ایم؛ تنها قضاوت شده‌ایم.

و بعد این قضاوت‌ها ایگوی ما را ساخته‌اند:
به نظر میاد حساس شدم!
به نظر میاد مهر طلبم!
دلم نمیخواد ترحم بخرم!
ایگوی ما تمامی این داستان‌ها را بدیهی می‌پندارد.

ایگو به چه چیزی اشاره دارد؟

در گفتگوهای مان وقتی به “من” اشاره می‌کنیم یعنی داریم از بخشی صحبت می‌کنیم که ایگو می نامیم. 
این‌که من که هستم، یا دیگران چگونه هستند و یا دنیا چگونه است، مفاهیمی هستند که بر پایه این بخش از ذهن ما، یعنی ایگوی ما تعریف می شوند. 
بخشی از ایگو در حیطه هشیاری ماست و بخشی کاملا خارج از حیطه آگاهی ماست و به اصطلاح ناهشیار است.

خیلی از روان شناسان بر این باورند که می‌توان ایگو را بدون کمک تراپیست یا روان‌کاو یا روان درمانگر قوی کرد.
این، تا حد کمی ممکن است، چراکه همان‌طور که در بالا اشاره کردم بخش‌هایی از ایگو ناهشیار است و فقط به صورت داستان‌ها و سیکل های تکراری برای‌مان تکرار می‌شود!

ما می‌دانیم که مشکلاتی وجود دارد اما نیاز به یک ایگوی کمکی داریم. نیاز داریم که ایگوی قوی‌تری باشد و آنچه که برای‌ ما به صورت ناهشیار هست را هشیار کند.
ما می دانیم که الکل زیاد می‌نوشیم، می‌دانیم که کارهای‌مان را عقب می اندازیم، می‌دانیم که داریم خودمان را آزار می دهیم.
اما نمی‌دانیم چه اتفاقی در ما می‌افتد که مجبور به بی‌توجهی و غفلت از خودمان می‌شویم!

یادداشتی از زینب فرامرزی

مطالب مرتبطی که شاید برای شما جذاب باشد:

قوانین ارسال دیدگاه در سایت

  • چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  • چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لینک کوتاه:
0