چگونه فاجعه پنداری را متوقف کنیم؟
هفتهی گذشته، هنگام تهیه شام، انگشتم را بریدم؛ نمیدانم چطور این اتفاق افتاد. روز بعد، درد شروع شد و به تدریج بیشتر و قرمز و کمی متورم شد. بلافاصله، ذهنم، بدترین حالت را تصور کرد: ” انگشتم عفونت کرده است. این عفونت به جریان خونم راه مییابد. به سپسیس(عفونت خونی) مبتلا میشوم و سرانجامم در بیمارستان خواهد بود.”
من فاجعه پندار بودم
همهی ما گاهی به سراغ بدترین سناریو ممکن میرویم. وقتی یکی از عزیزانمان، به پیاممان دیر جواب میدهد، نگران میشویم و میترسیم که نکند تصادف کرده باشد! شریک عاطفی ما، خوشحال نیست و ما فکر میکنیم که میخواهد ما را ترک کند.
فاجعه پنداری همیشه هم بد نیست. گاهی تصور بدترینها، به ما کمک میکند تا از وقوع آن جلوگیری کنیم، مانند وقتی که برای پیشگیری از رفتن به اورژانس، روی زخممان آنتیبیوتیک قرار میدهیم.
اما فاجعه پنداری همچنین میتواند یک چالش واقعی برای ما باشد. خصوصاً هنگامی که در دام افکار ترسناکی که رهایی از آن برای ما مشکل است گرفتار شده ایم.
اگر میخواهید تفکر فاجعه انگارانه را متوقف کنید، راهکارهای زیر میتونه بهتون کمک کنه :
زمان وقوع فاجعه پنداری را تشخیص دهید
هنگامی که انتظار وقوع بدترین حالت ممکن را دارید، آن را تحت عنوان ” من فاجعه پندار هستم” بنامید. برچسب زدن به آن، لزوماً باعث از بین رفتن آن تصور نمیشود اما این اولین قدم در فاصله گرفتن از آن است. وقتی میدانیم ذهنمان در حال ساخت داستان هایی است؛ میتوانیم نتایج واقعیتری را تصور کنیم.
دم و بازدم کنید
یک نفسِ کامل و ملایم، با واردکردن هوا از بینی و خارج کردن از دهان، انجام دهید. هر گونه تنشی را که به دوش میکشید، رها کنید. افکار ترسناک، پاسخ استرس را در بدنمان تحریک میکند، که به نوبهی خود باعث میشود احساس کنیم خطر نزدیک است.
به سوالات ترسناک پاسخ دهید
افکار ترسناک اغلب به شکل «اگر… اتفاق بیفتد؟» نمود مییابد. ما معمولاً در آن جا متوقف میشویم و فقط فکر میکنیم. ” اوه نه..”
با این سوالات خودکار، مانند سوالات واقعی عمل کنید. برای مثال:” اگر تصادف ماشین رخ داده باشد، چه اتفاقی میافتد؟”، “اگر دچار عفونت خون شویم چه اتفاقی میافتد؟”، از خودتان بپرسید: «بعد چه اتفاقی میافتد؟» زیرا مهم نیست که از چه چیزی ترسیده باشیم، همیشه راه حل هایی برای انجام دادن وجود خواهد داشت (مگر اینکه زنده نباشیم). وقتی بفهمیم آنچه که از آن میترسیدیم، پایان بازی نیست، کمتر فاجعه بار به نظر میرسد.
حرکت کنید
ترس، راه های اطراف ما را میبندد و ما را منجمد میکند. در نتیجه؛ ما احساسی مانند یک قربانی درمانده را داریم و فقط منتظر یک فاجعه هستیم.
با بلندشدن و حرکت کردن از این فلج شدگی خارج شوید. از پله ها پایین بروید، لباس ها را در لباسشویی قرار دهید، اطراف ساختمان قدم بزنید، بایستید و به عضلاتتان کشش دهید. دست و پاهای خود را جرکت دهید. بگذارید بدن، برای حرکت به ذهن علامت دهد.
احتمالات را بپذیرید
هنگامی که از بدترین اتفاق میترسیم، اولین واکنشی که نشان میدهیم، مقاومت در برابر احتمال وقوع آن است. ما میخواهیم آن را کنار گذاشته و به طریقی مطمئن شویم که از آن اجتناب کرده ایم. این مقاومت در واقع ترس ما را افزایش میدهد چون چالشی غیرممکن را در ما برای تضمین پیشگیری از فاجعه ایجاد میکند و ما چنین قدرتی را نداریم. به جای آن میتوانیم همچنان به نگران بودن در برابر احتمال رخدادن آنچه میترسیم، ادامه دهیم. و اگر این اتفاق بیفتد آن وقت تبدیل به مشکلی میشود که باید حل کنیم.
مقابلهی خودتان را ببینید
فاجعهی واقعی که از آن میترسیم این نیست که آنچه میترسیم اتفاق بیفتد، بلکه میترسیم که غرق شویم و نتوانیم با آن کنار بیاییم اما شما برای حل مشکلات و انجام کارهای سخت ساخته شده اید. شما زنده هستید چون نیاکانتان در زندگی کردن و کنار آمدن با چالش های طول تاریخ کرهی زمین واقعاً خوب عمل کرده اند. اگر چیزی که میترسید اتفاق بیفتد، در آن صورت کار هایی برای حل کردن آن وجود خواهد داشت. درست مانند تمام موقعیت های دشواری که نیاکانتان از سر گذرانده اند.
اگر متوجه شدید که ذهنتان در حال ایجاد سناریو های فاجعه بار است، به یاد بیاورید که در واقع هیچی چیزی برای احساس بد داشتن در مورد آن نیست، حتی اگر این حرف برای شما بی معنی باشد. مغز شما، سعی میکند شما را ایمن نگه دارد، بنابراین یک تشکر از مغزتان بکنید؛ ” من میبینم که چه کردید، اینکه سعی میکنید مرا سالم و زنده نگه دارید”
سپس به یاد داشته باشید که لازم نیست همهی چیزهایی که فکر میکنید را جدی بگیرید. حتی ممکن است در داستان هایی که ذهنتان میسازد، کمی طنز پیدا کنید. این که فاجعه یکی از نتایج احتمالی است را تایید کنید، سپس به آنچه در زندگی شما در این لحظهی واقعی است برگردید.
قوانین ارسال دیدگاه در سایت