بدن آگاهی

دسته بندی :مقالات عمومی, نقد کتاب 14 اسفند 1400 دید درون 885

آیا ما از بدنمان آگاهیم؟

من با گشودن چشم هایم جهان را می بینم و در حین انجام دادن این کار حرکت پلکم را احساس می‌کنم. احساس می‌کنم پاهایم روی هم می افتند و دستم بالا می رود؛ احساس خستگی و تشنگی می‌کنم؛ احساس سرما می‌کنم؛ احساس می‌کنم دندان هایم به هم می‌خورند؛ پشتم می‌خارد. نحوه رابطه ما با بدنمان، از جمله نحوهای که آن را ادراک می‌کنیم، کنترل می‌کنیم و به نحو انفعالی به آنچه برای آن رخ می‌دهد واکنش نشان می‌دهیم، متفاوت با نحوه ارتباط ما با دیگر اشیاست. فیلسوفان به بدن آگاهی، به رغم پر مایگی اش، توجه نسبتا اندکی مبذول داشته اند؛ در این میان البته پدیدارشناسان به نحو درخور توجهی استثنا هستند. با این حال، عصب روان شناسان و روان پزشکان، از رهگذر انواع گسترده ای از اختلال ها به پدیدارشناسی چندوجهی بدن آگاهی پرداخته‌اند.

ممکن است غنا و جزئیات بدن آگاهی نسبت به آگاهی بصری کمتر به نظر برسد؛ در تحلیل آگاهی بصری می‌توان گفت که این آگاهی سرشار از درجات ظریف رنگ وشکل‌های سه بعدیِ به خوبی تفرد یافته‌ای است که در اطراف حرکت می‌کنند. همه آن‌ها تجربه می‌کنیم این «احساس» مبهم و تاریک همیشگی است «که همان بدن پیشین همواره وجود دارد».

با وجود این، به محض اینکه به بدنمان توجه می‌کنیم، از موقعیت و حرکات اعضا و جوارحمان، از تماس لباس‌هایمان با پوست خود، از درد ماهیچه در پاهایمان، و از احساس تشنگیمان آگاه می‌شویم. ممکن است توصیف آنچه احساس می‌کنیم مشکل باشد، اما آنچه احساس می‌کنیم چه بسا چنان شدید باشد که گاهی نتوانیم به چیزی غیر از بدنمان بیندیشیم.

من با گشودن چشم‌هایم جهان را می‌بینم و در حین انجام دادن اینکار حرکت پلکم را احساس می‌کنم. احساس می‌کنم پاهایم روی هم می‌افتند و دستم بالا می‌رود؛ احساس خستگی و تشنگی می‌کنم؛ احساس سرما می‌کنم؛ احساس می‌کنم دندان‌هایم به هم می‌خورند؛ پشتم می‌خارد. نحوه رابطه ما با بدنمان، از جمله نحوه‌ای که آن را ادراک می‌کنیم، کنترل می‌کنیم و به نحو انفعالی به آنچه برای آن رخ می‌دهد واکنش نشان می‌دهیم، متفاوت با نحوهٔ ارتباط ما با دیگر اشیاست.فیلسوفان به بدن آگاهی، به رغم پُرمایگی‌اش، توجه نسبتاً اندکی مبذول داشته اند؛ در این میان پدیدارشناسان به نحو درخور توجهی اسثنا هستند. با این حال عصب‌روانشناسان و روان‌پزشکان، از رهگذر انواع گسترده‌ای از اختلال‌ها به پدیدارشناسی چندوجهیِ بدن آگاهی پرداخته‌اند.

مشکل می‌توان ماهیت ارتباط خاصی را که با بدنمان داریم به دقت تعیین کرد، هرچند این ارتباط در مقام درون‌نگری امری آشناست

بگذارید، برای نمونه، تجربهٔ حرکت دادن دستمان را با تجربهٔ حرکت دادن مکان‌نما بر صفحهٔ نمایش رایانه مقایسه کنیم. حرکات مکان‌نما با قصدهای ما مطابق است به همان نحو که حرکات دستمان با قصدهای ما مطابقت دارد، گرچه حرکات اولی مستلزم حرکات وساطت‌گر دست ماست. با وجود این، حتی قادر می‌بودیم که تنها با کمک فعالیت مغزمان مکان‌نما را حرکت دهیم ( اکنون چنین کاری با میانجی‌های مغز – ماشین ممکن است)، به نظرمی‌رسد همچنان میان تجربهٔ کنترل مکان‌نما و تجربهٔ کنترل دستمان تفاوتی وجود می‌داشت. به ویژه واجد نوع متفاوتی از اطلاع پیش‌نگرانه درباره این حرکات می‌بودیم.

درموردی که غیربدنی است، اطلاع ما از استنتاجاتی نتیجه می‌شود که براساس مشاهدات نظام‌مند به دست آمده‌اند. درمقابل، درمورد دست، چنین وساطتی وجود ندارد. ما بی‌واسطه از درون می‌دانیم که دستمان به طور ارادی حرکت خواهد کرد.شاید آنچه بدن ما را این چنین خاص می‌کند این باشد که، برخلاف دیگر اشیای فیزیکی، نه تنها آن را از طریق حواس بیرونی ادراک می‌کنیم، بلکه همچنین از طریق احساسهای بدنی دسترسی درونی به آن داریم. از این رو، یک شیوه برای توصیف رابطه‌ای که فقط با بدنمان (یا هرآنچه به عنوان بدنمان تجربه می‌کنیم) داریم این است که بگوییم فقط بدنمان برای ما از درون پدیدار می‌شود.

در مقابل، بسیاری از بدن‌ها از جمله بدن خود ما، ممکن است از بیرون برای ما پدیدار شود. دوگانگی دسترسی به بدنمان، به بهترین شکل در چیزی بیان می‌شود که به پدیدهٔ لمس کننده – لمس شونده معروف است. وقتی زانویمان را با دستمان لمس می‌کنیم، تجربه‌ای لمسی از زانویمان از بیرون داریم (لمس شده)، اما تجربه‌ای لمسی از زانویمان از درون نیز داریم (لمس کننده)؛ همین نکته درمورد دست نیز صادق است.

به رغم جریان پیوسته اطلاعات درباره بدنمان از درون، بدن آگاهی ما به طور شگفت‌آوری ضعیف است.

درحالیکه روی لپ‌تاپ تایپ می‌کنیم، انگشت‌های خود را بر روی صفحه کلید به نحو واضحی تجربه نمی‌کنیم. حوزهٔ آگاهی ما عمدتاً با محتوای آنچه درحال تایپ کردن آن هستیم، و به طور کلی‌تر با جهان بیرونی، اشغال شده است، نه با واسطهٔ بدنی‌ای که به ما امکان می‌دهد آن را ادراک کنیم و از میان آن حرکت کنیم. ما از بدنمان استفاده می‌کنیم اما به ندرت دربارهٔ آن می‌اندیشیم.

با این حال، این امر به این معنا نیست که ما کاملاً نسبت به بدنمان ناآگاهیم. توجه ما ممکن است، مثلاً در موارد احساس شدید درد یا در یادگیری حرکتی، معطوف به بدنمان شود.به علاوه، می‌توان ادعا کرد که ما پیوسته از وجود بدنمان، هرچند در حاشیهٔ جریان سیال آگاهی، آگاهیم. همانطور که جیمز می‌گوید، «موقعیت، حالت و وضعیت بدنی خود ما یکی از چیزهایی است که همواره نوعی آگاهی از آن، هرچند عاری از توجه، با معرفت به هرچیز دیگری که می‌دانیم همراه است.» همچنین، گورویچ اظهار می‌کند: «هیچ لحظه‌ای در حیات آگاهانه ما وجود ندارد که در آن کاملاً نسبت به وضع بدنی خود، نسبت به این که در حال راه رفتنیم، ایستاده‌ایم، نشسته‌ایم یا دراز کشیده‌ایم، ناآگاه باشیم.»

آیا ما پیوسته از بدن با همهٔ جزئیاتش آگاهیم یا از آن تنها به عنوان یک کل واحد بدون هیچ تمایز درونی، آگاهی داریم؟

در نگاه نخست، به نظر می‌رسد که بدن آگاهی به «احساس» نا روشن «همان بدن پیشین» که «همیشه وجود دارد» قابل تحویل است. اما هم جیمز و هم گورویچ پدیدارشناسی خاص‌تری را توصیف می‌کنند، یعنی نه تنها احساس‌های فراگیر حضور بدنی بلکه احساس‌های خاص حالت و وضعیت بدنی را هم به وصف می‌کشند.

اُشانسی در کتاب اراده استدلال می‌کند که برای عمل کردن باید از همه نقاط بدنمان در هر لحظه آگاهی پیشاتوجهی داشته باشیم . اما او بعدها از دیدگاه خودش به دلیل عاری بودن آن از {اصل} صرفه جویی و باورپذیری انتقاد می‌کند. به جای آن، چنین نظر می‌دهد که ما دائماً، به استثنای وقتی که عمل می‌کنیم، از بدنمان به عنوان یک کل تمایزنیافته و یکپارچه آگاهیم. از این رو، اعمال به نحو خودکار آگاهی دقیقی از اندام‌های بدنی‌ای ایجاد می‌کنند که فعال می‌شوند، درحالیکه دیگر بخش‌های بدن در آگاهی واپس می‌روند.

توهم بدنی

که ادراک پریشی بدنی یا نشانه دست بیگانه نیز نامیده می‌شود.

بیماران در پی ضایعهٔ مغزی یا حمله صرع، تملک یکی از اعضا و جوارح‌شان را انکار می‌کنند و ممکن است آن را به فرد دیگری نسبت دهند: «معاینه کننده: این دست کیست؟ آ. ر.: مال من نیست. معاینه کننده: مال کیست؟ مال مادرم است. معاینه کننده: پس دست چپ شما کجاست؟ آ. ر: آن زیر است (اشاره‌ای نامشخص به جلو).»

سندروم آلیس در سرزمین عجایب

برخی افرادی که دچار پیش حملهٔ میگرن می‌شوند به وضوح بخش‌هایی از بدنشان را در حال بزرگ شدن (ادراک پریشی درشت پیکری) یا در حال کوچک شدن (ادراک پریشی ریز پیکری) تجربه می‌کنند:
گاهی احساس می‌کنم واقعاً قدبلند هستم درحالی که فقط حدود یک متر و ۵۷سانتیمترم! احساس می‌کنم غیر عادی و بلند هستم و در آشپزخانه ام قدم می‌زنم؛ حس می‌کنم نزدیک است سرم به سقف بخورد و بلندتر از کابینت ها هستم.»

منبع: بدن آگاهی نوشته: فردریک دو وینیمون ترجمه:مریم خدادادی

گرداوری : مجموعه دیددرون

مطالب مرتبطی که شاید برای شما جذاب باشد:

قوانین ارسال دیدگاه در سایت

  • چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  • چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لینک کوتاه:
0