هر پسری آرزو دارد پدرش را بکشد!
یعنی رقیب مذكر اصلی او در جلب محبت مادرش. هر کس که در سنین نوجوانی یا بزرگسالی تجربهٔ رقابت در روابط جنسی را از سر گذرانده باشد، از آن جا که احتمال میدهد یا اطمینان دارد که معشوقش ممکن است شخصی دیگر را به او ترجیح دهد، حس بسیار دردآوری از آنچه فروید مشاهده کرده بود، خواهد داشت. توصیفهای کتاب مقدس از زندگی خانوادگی و همچنین روایتهای زیادہ احساساتی به ما گوشزد میکنند که باید به نزدیکان و عزیزان خویش بیچون و چرا عشق بورزیم. زیگموند فروید که همواره در پژوهشهای خود به واسازیِ عرصهٔ حیات خانوادگی یعنی افشای مفروضات و تناقضات آن و متزلزل کردنِ معنا یا وحدت ظاهری آن میپرداخت.
گمان میکرد اگرچه ما بستگان و خویشاوندان خویش را دوست میداریم، خیلی وقتها ممکن است از ایشان متنفر هم باشیم و به علاوہ نفرت داشتن از قوم وخویش نه نوعی انحراف و نابهنجاری بلکه حالتی عادی و بهنجار است. راستش فروید در مطب روانکاویاش فضایی خلق کرد که در آن آدمیان میتوانستند دم را غنیمت بشمارند و نفرت خود را از عزیزان و دلبندان خویش به قالب کلمات ریزند. وقتی عادی بودن و فراگیر بودنِ نفرت را در حوزه زندگی خانوادگی تصدیق کنیم، رخصت مییابیم تا با روان درمانی و روانکاوی پرخاشگریهای ویرانگر حیات خانوادگی را با تبدیل آن نفرت به زبان خنثی کنیم، البته در حضور رازدارانه و پرده پوشانهٔ فرد درمانگر، به قسمی که بتوان، بنا به عقیدهٔ فروید، تهدید به مرگ را مبدل به گفتوگویی بی پرده ساخت.
چنان که مشهور است، فروید معتقد بود:
کسی که نخستین بار به جای تیغ کشیدن به روی دشمن به او دشنام داد بنیادگذار تمدن انسانی بود.فروید
بدین سان بود که کلمات جایگزین اعمال شدند و در بعضی اوضاع و احوال (مثلأ به هنگام اعتراف) كلمات یگانه جایگزین اعمال اند. بدین قرار، آدمی ممکن است در خلال فرایند روان کاوی، اعضای منفور خانوادهٔ خویش را از طریق پالایش و تخلیهٔ هیجانی بکشد و آنها را در فضای خصوصی اعتراف در اتاق مشاوره به باد انتقاد گیرد و بدین ترتیب به جای پرتاب کردن نیزهها و زوبینهای فلزی نیزههایی از جنس کلام به طرف شان پرت کند و درنتیجه تکانهها و کردارهای جنایت آلود را به زبان مبدل سازد.
قوانین ارسال دیدگاه در سایت